ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

جدید ترین ها

سلم عزیزک دوست داشتنی مامان. عسلم 2 روزیه که از 7 صبح بیدار میشی . سه شنبه 29 -1-91 بابا برات دندونی گرفت که عکسشو میذارم. قبل از این این وظیفه خطیر رو به ترتیب: دست و پای عروسک حسنی کوچولو و عروسک تربچه-عروسک آوار خونت -دندونی کنار جغجغه نارنجیت- هاپو زردت و صد البته انگشت های دست و پای خودت و بعضی وقتا هم دست مامان و بابا بر عهده داشتن.البته هر چی که میتونستی بگیری دستت یه راست میرفت تو دهن ها.   دیگه اینکه دیروز(30-1-91) صبح ساعت حدودای 7:30 -8 صبح رو تختخواب تونستی در حالت نشسته چند ثانیه ای رو بدون کمک بشینی.عصر که بابا اومد بهش نشون دادیم و اونم کلی ذوقید .منم ازت از حالت نشستنت عکس گرفتم.رکوردت فعلا 1 ...
31 فروردين 1391

ترنم متفکر

ترنم متفکر تو وبلاگ مامان صدرا و صهبا اگه دوست داشتین به ما رای بدین.رای گیری از اول اردیبهشت شروع میشه. آدرس وبلاگشون:noruz1391.niniweblog.com   ...
29 فروردين 1391

2 هفته پایانی فروردین 91 به روایت تصویر(4:5 تا 5 ماهگی)

دسته گلم از حموم در اومده ترنم و اولين خرابکاري.ببين دست عروسکتو در آوردي از جاش ماماني.قبلا هم خيلي سعي کردي ارگت رو ناکار کني بس که زمين انداختيش.اما خدارو شکر فعلا  سالمه. اينجا داشتي با کفشدوزکت کشتي ميگرفتي تا دوربين رو ديدي  ........ ترنم به ماماني:اي بابا بازم که ما رو غافلگير کردي مامان بلا ترنمم ميتونه رو دستاش بايسته و سرشو بالا بگيره موهام خوشملن؟؟ غلت زدن فقط تا اين مرحله.نميتوني دمر شي! عزيزم  روزها رو تو تشکت تو هال جلوس ميکني! بعد از چند ديقه شيرجه ميزني درست سمتي که بالش نذاشتم و بعدشم ناله که بياين منو بلند کنين! ترنم و تاپ و دامن اهدايي خاله شيوا (عیدی) ترن...
29 فروردين 1391

سالگرد عقد(27-1-85)

سلام عزیزترین مامان و بابا گلم امروز سالگرد ازدواج من و بابایی ا.امروز 6 سال تمومه که من و بابایی با هم هستیم و امروز به خواست خدا وارد هفتمین سال میشیم و خیلی شاد و خوشحالیم که امسال رو با تو و در کنار تو جشن میگیریم. بنا به رسم هر ساله : ششمین مبارک           صدمین انشالله عشقولانه برا بابایی: یکتای بی همتام صدها هزار بار بوسه بر دستانت که میدانم با تمام وجودت برای آرامش من و نوگل باغ زندگیمان تلاش میکنی.   دوستت دارم               بی نهایت           &...
27 فروردين 1391

تازگیا چه خبر؟

سلام دلبرکم. سلام یکی یه دونم .سلام بی نظیر ترین برا مامان و بابا. بابا امروزم از 7 صبح رفته سر کار اما قول داده ظهر بیاد گل دخترم دیروز رفتیم با پولایی که برات جمع شده بود از هدایا و عیدی هات یه زنجیر سفید طلا گرفتیم. البته برات خیلی بزرگ و ضخیمه ها.برا پس انداز گرفتیم دیگه نه برا استفادت که.مبارکت باشه خانوم گل. عزیز دلم خیلی از خاله ها جویای احوالت بودن و برا ت دعا کردن که ازشون تشکر میکنم. اندر احوالاتت بگم که خدا رو شکر از بعد از آمپول زدنت دیگه تب نکردی و خدا رو شکر خوبی اما چون داروهات ادامه دارن و حداقل باید 1 هفته بخوری یه مقدار(که چه عرض کنم یه خورده بیشتر از اون) کسلی(من میگم بچم گیج میزنه.عمه انقدر خندیده به این حرفم...
25 فروردين 1391

رفتیم دکتر

سلام عزیزترینم.سلام آروم جونم.سلام شیرین ترینم.سلام بهترین بهونه برا بودن و زیستن عزیز دلم تا ظهر خوب بودی ها دیگه تب نکردی اما عصری بازم بدنت داغ شد مامان بزرگم اومده بود پیشمون گفت حتما ببریمت دکتر.منم که تو فکرم بود که اگه تا 24 ساعت تبت ادامه پیدا کنه و خوب نشی بریم دکتر.بابا که از سر کار برگشت حدودای 7:20 عصر با هم 4 تایی رفتیم مطب و خوشبختانه نوبت نبود و بلافاصله رفتیم داخل.فقط چند نفر بودن که اومده بودن داروهای تجویزی رو نشون دکتر بدن تا تایید شه.خلاصه من و شما و بابایی رفتیم پیش دکتر و گفتیم که آروم جونمون از دیروز عصری تب داره و هر 4 ساعت که وقت استامینوفنش میشه باز تب میکنه.دکتر تب سنج رو گذاشت زیر بغلت تا دمای بدنتو اندازه بگیر...
22 فروردين 1391

تب

سلام گل دخترم.آروم جونم هیچ وقت حال نداریت رو نبینم مامان.درد و بلات بخوره تو سر من بازم با یه خبر بد اومدم.ببخشید مامانی عاقبت از اونچه میترسیدم سرم اومد.عزیز دلم تب کردی یعنی از چیه؟واکسنتو که تقریبا 1 هفته پیش زدی(15 ام).از اینه که همه چیو میبری تو دهنت؟ نیدونم که .......... دیروز سر ظهری حس کردم یه کوچولو بدنت گرمه برا همین لباساتو کم کردم(با شورت موندی)طرفای ساعت 7 که بابا اومد سر و گردن تا شکمت داغ بود مامانی برات تب سنج گذاشتم 38:7 .استامینوفن بهت دادم و در یک طرح ضربتی پاشویه و دست شویه و دستمال رو سرت که بعد از حدود 1 ساعت طاقت فرسا برا من و بابایی و شیر خوردن تبت پایین اومد و خوابت برد.این قضیه در طول شب هم با تب های 3...
22 فروردين 1391

چند تا عکس از 13 تا 18 فروردین 91

 سیزده بدر حیاط خونه مادر بزرگ پدری!  بابایی اونجوری آتیش روشن نمیکنن که!بیا منو ببر یادت بدم!  اهم اخبار:ترنم روزنامه خوان می شود!  اینجا تازه واکسن 4 ماهگی رو نوش جان کردی ملوسک مامان  عصرونه مهمونی (ساندویچ چیکن استروگانف)  آماده شدم برم مهمونی خونه همسایه پایینی مون  اولین بار نشستم تو صندلی غذام  اومدیم هندونه رو بدیم دستت ژستی باشه برا عکس.خانومم از فرصت استفاده کردی و تا تونستی بخور بخور کردی نوش جونت مامان  نشسته بودی افتادی به پهلو کم هم نیاوردی ها!تکیه دادی به دستت و خیره شدی به دوربین. شیطون بلای من  پای چپ ترنم و جای واکسن 2...
20 فروردين 1391

واکسن 4 ماهگی

سلام عزیز دلم. روز سه شنبه 15 فروردین 90 رفتیم بهداشت.دقیقا 4 ماه و نیم سنته. قد:66 وزن با لباس:7200 دورسر:40 ماشالله.خدا رو شکر همشون متناسب با نمودار رشدت هست. واکسن سه گانه به پای چپت زدن و قظره فلج اطفال خوراکی قبل از رفتن ساعت 9:30 قطره استامینوفن بهت دادم  و هر 4 ساعت یکبار به مدت 48 ساعت ادامه دادم برات.به محض  اینکه رسیدیم خونه لباس هات رو کم کردم تا دمای بدنت نره بالا. نیم ساعت قبل از اینکه زمان قطره ات برسه بیقراری میکردی و بهونه گیری.یه کوچولو بدقلق شده بودی اما خدا رو شکر تب نکردی. راستی پیش دکتر هم بردمت تا مطمئن شم که عفونت گوشت کاملا خوب شده باشه که دکتر گفت مشکلی نیست و سالم هست . تو این 2-3 روز ک...
19 فروردين 1391